هميشه فكر ميكردم (ميكنم؟) اگر يه موقعي نتونم چيزي كه تو ذهنم ميگذره رو راحت به زبون بيارم حتماً يه جاي كارم ميلنگه. يا حرفم مبناي درستي نداره و فابل دفاع نيست، يا نميتونم رك و بيپرده حرف بزنم.
حالا الان كه ميخوام بنويسم مردد هستم كه واقعاً هر چي تو سرم ميگذره رو بنويسم؟ دوست دارم اين كار رو بكنم. اما نميدونم درسته يا نه.
يه رفيق داشتم كه اسم وبلاگش بود «اينك اين من سانسور شده»، خلاصه اينكه طرف آخر سر رو وبلاگش هم نتونسته بود هرچي حال ميكنه بنويسه و مجبور شده بود خودش رو سانسور كنه.
؟؟؟؟
باز گيج شدم. نكنه وبلاگ تو پاچه بشم؟ هان؟ پيمان؟
دوست دارم با آدمها كه تعامل دارم خيلي فكر نكنم. هر چي تو دلمه بگم. يعني دلم رو با ارزشهام هماهنگ كنم كه توش چيزي نگذره كه ازش خوشم نياد. از طرفي ميبينم كه بعضي وقتها اگر همه بدونن تو ذهن من چي ميگذره كه من هرچي نقشه خبيثانه و غير خبيثانه دارم نقش بر آب ميشه كه.
مثلاً دو سه روز پيش سامان ميخواست يه Access Point بخره. منم حساب كردم كه اون Access Point كه رفته بود تو پاچهام رو در بيارم و تو همون بخش سامان جاسازي كنم. الان كه چيزي اين رو راجع بهش ننوشتم سامان رفت يه Access Point ديگه خريد و به دام من نيفتاد. اگر چيزي نوشته بودم كه هم ديگه هيچي. يه سري هم ميگرفت ميزذ ما رو حتماً. لولي پاپت.
------------------------------
حداقل شايد بتونم كمتر خودم رو سانسور كنم. براي شروع به چند تا از دوستام توهين ميكنم:
آزادِ …… … . . !@! 2
پيمان $#%@ّ()
سعيد لوووووووووووووووووووولي
محياي پاااااااااااااااااااااپ
ميناي #$@
ابولفضل )*^*&^
سازمان تربيت بدني بيخي پدر ناله
قماشچي مشنگ!!!!! و ساير دوستان و وابستگان
هاهاهاهاها. لوليها
1 نظرات:
حالا ببین که آخرش زبان سبز، سر سرخ میدهد بر آب :-b
ارسال یک نظر