ديشب اومدم بنويسم كه دل درد گرفتم اساس. هي گفتم الان خوب ميشه. ولي نشد. داشتم زمين رو گاز ميزدم. رفتم دكتر گفت معدهات معلق زده، ظاهراً به علت استرس زياد. حالا فعلاً كه زندهام، تا بعد ببينيم چي ميشه.
امروز تو شركت روز خوبي بود از اين جهت كه كار پيش رفت. البته آخر وقت معلوم شد اون ماژولي كه گفتم تو پاچهاس جدي جدي رفته تو پاچمون.
الان ساعت 11:30 دقيقه شبه. نشستم تو سالن و دارم 90 نگاه ميكنم كه هفته پيش خوب حال اين شنگولهاي تربيت بدني رو گرفت. عملهها!
بايد زودتر برم بخوابم چون تا 9 شركت بودم و خيلي خستم.
من دارم يه مجموعه از جملات قصار جالبي كه شنيدم درست ميكنم. هر از چند گاهي هم يكيش رو مي گذارم اينجا:
وقتي نميداني به كجا ميخواهي بروي، هر جادهاي تو را به مقصد ميرساند!
تو گيم Call Of Duty 2 يه عالم از اين جملات اساسي داشت، يكيش رو ميگذارم حال كنيد:
If enemy is in the range, so are you
شب همتون بخير
1 نظرات:
البته مطمئنم که خوب بودن امروز عاملیاست کاملا نسبی و باتوجه به وضعیت فردا.
(این جمله رو درحالی که لبخند میزنم نوشتماااا)
ارسال یک نظر