يامقلب القلوب و الابصار، يا مدبر اليل و النهار، يا محول الحول و الاحوال،
جون هر كي دوست داري حول حالنا، الي احسن الحال.
آغاز سال 1388 را به همه تبريك ميگم.
پي نوشت: خدا رو شكر كه براي عيد نوروز نبايد منتظر بشينيم كه دوستان صداي چهچه قناري رو با گوش خودشون بشنوند و بعد به ملت اعلام كنن كه آره، عيد اومده.
خدايا شكرت
دو تا جمله قشنگ خوندم تو يه وبلاگ:
تاريكترين لحظه شب درست پيش از طلوع خورشيد است.
خدا هیچ کس رو صرفاً بره اینکه بمیره نیافریده. مطمئن باش بره هر انسانی که خلق میکرده کلی نقشه کشیده. امتحان کن!
اين شعر رو يكي از معلمهاي خوب دوران دبيرستان، سركلاس خوند، اون موقع كه اينو شنيدم ديدم كودكيش در مورد من صدق ميكنه، حالا ميبينم شايد نوجوانيش هم صدق ميكنه، ميترسم يه روزي نگاه كنم ببينم جوونيش هم صدق ميكنه، خدا نياره اون روز رو.
---------------------------------------------------------------------------
طی شد این عمر ، تو دانی به چه سان ؟
پوچ و بس تند چنان باد دمان
همه تقصیر من است ، این که خود می دانم
که نکردم فکری
که تامل ننمودم روزی ، ساعتی یا آنی
که چه سان می گذرد عمر گران
کودکی رفت به بازی ، به فراغت ، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند : کنون تا بچه است
بگذارید بخندد شادان
که از این پس دگرش فرصت خندیدن نیست !
بایدش نالیدن !
من نپرسیدم هیچ
که پس از این ز چه رو
نتوان خندیدن ؟!؟
نتوان فارغ و وارسته زغم
همه شادی دیدن ؟
همچو مرغی آزاد ، هر زمان بال گشادن
سر هر بام که شد خوابیدن ؟
هیچ کس نیز نگفت : زندگی چیست ؟ چرا می آییم ؟
بعد از این چند صباح ، به چسان باید رفت ؟
به کجا باید رفت ؟
با کدامین توشه ، به سفر باید رفت ؟
من نپرسیدم هیچ ، هیچکس نیز نگفت ...
نوجوانی سپری گشت به بازی ، به فراغت ، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
بعد از آن باز نفهمیدم من
که چه سان عمر گذشت ...
لیک گفتند همه :
که جوان است هنوز
بگذارید جوانی بکند
بهره از عمر ببرد ، کامروایی بکند
بگذارید که خوش باشد و مست
بعد از این باز ، ورا عمری هست
یک نفر بانگ برآورد که او :
از هم اکنون باید ، فکر آینده کند !
دیگری آوا داد :
که چو فردا بشود ، فکر فردا بکند ...
سومی گفت : همانگونه که دیروزش رفت
بگذرد امروزش ، همچنین فردایش ...
با همه این احوال
من نپرسیدم هیچ
که چه سان دی بگذشت ؟
آنهمه قدرت و نیروی عظیم
به چه ره مصرف گشت ؟
نه تفکر ، نه تعمق و نه اندیشه دمی
عمر بگذشت به بی حاصلی و مسخرگی
چه توانی که از کف دادم مفت ...
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت
قدرت عهد شباب
می توانست مرا تا به خدا پیش برد
لیک بیهوده تلف گشت جوانی ، هیهات !
آن کسانی که نمی دانستند
زندگی یعنی چه رهنمایم بودند !
عمرشان طی می گشت ، بیخود و بیهوده
و مرا می گفتند : که چو آنها باشم
که چو آنان دائم فکر خوردن باشم !
فکر گشتن باشم
فکر تامین معاش , فکر همسر باشم
کس مرا هیچ نگفت :
زندگی ثروت نیست
زندگی داشتن همسر نیست
زندگانی کردن
فکرخوردن و غافل زجهان بودن نیست
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت ...
ای صد افسوس که چون عمر گذشت
معنی اش می فهمم
حال می پندارم هدف از زیستن این است رفیق :
من شدم خلق که با عزمی جزم
پای از بند هوا ها گسلم
پای در راه حقایق بنهم
فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل
مملو از عشق و جوان مردی و زهد
در ره کشف حقایق کوشم
شربت جرئت و امید و شهامت نوشم
زره جنگ برای بد و ناحق پوشم
ره حق پویم و حق جویم و بس حق گویم
آنچه آموخته ام بر دگران نیز نکو آموزم
شمع راه دگران گردم و باشعله ی خویش
ره نمایم به همه ، گرچه سراپا سوزم
من شدم خلق که مثمر باشم
نه چنین زائد و بی جوش و خروش
عمر برباد و به حسرت خاموش
ای صد افسوس که چون عمر گذشت
معنی اش می فهمم
کاین سه روز از عمرم
به چه ترتیب گذشت :
کودکی بی حاصل
در جوانی باطل
وقت پیری غافل
به زبانی دیگر :
کودکی در غفلت
در جوانی شهوت
وقت پیری حسرت
از اولش هم معلوم بود امشب از اون شبهاي اساسيه. چي از اين بهتر كه به يه روز پر كار يه پايان خوب بدي؟
حدود هفت و نيم از شركت اومد بيرون، سر راه يك ساندويچ آماده و يك دلستر خنك اساااسي خريدم. از برادرم كارتون WALL-E رو گرفته بودم، با كيفيت عالي (HD 720).
جاتون خالي، نشستم با كامپيوتر بابا ديدمش:
PERFECT
فقط همين. عالي بود. من نميدونم اين جمله مزخرف كه هنر نزد ايرانيان است و بس اولين بار به ذهن (…) كدوم ابلهي رسيده. طرف يا حداقل 500 سال پيش زندگي ميكرده يا جداً كور بوده.
ايدهها ناب، پيادهسازي خدا. آدم شاخش در مياد كه طرف چطوري مفاهيم تكراري (مثل عشق) رو تو قالبهاي جديد ميريزه و تو رو ميخكوب ميكنه (يكي دو بار تلفن زنگ زد وسط فيلمه، ميخواستم پرتش كنم تو ديوار).
به هر حال WALL-E، در كنار Cars و Ratatouille يكي از بهترين كارتونهايه كه من ديدم.
چند تا چيز كاملاً بي ربط:
1. پريروزا يه غلط اضافي خوردم، همون موفق از پنجره اتاقم بيرون رو نگاه كردم، ديدم يه تاكسي جلوي در پارك كرده كه روي شيشه عقبش بزرگ نوشته:
الم يعلم الانسان ان الله يري؟
يعني بدبخت كانگرو (سامان TM)، مگه نميدوني ما اين بالاييم و همه چيز رو ميبينيم؟
2. پايين پيش بقيه خانواده نشسته بودم و همش داشتم فكر ميكردم كه جورابه كيه بوي باقالي ميده؟
الان تو اتاقم هستم،
بوي باقالي ميياد…
3. امروز روز خوبي بود. كار پيش رفت:
هل عطيك حديث سيسكو؟ يوم ينصب قال منيجر علي خادم الاجبي اساساً شديدا.
«آيا خبر سيسكو به تو رسيد؟ آن هنگام كه CallManager بر روي سرور HP نصب شد اساسي؟
پدرسوخته خودش RAID Contoller رو كانفيگ كرد، فرق پدر.
4. امروز مسئول تخريب واحد VoIP چشمش گل مژه زده بود، به طرز جالبي مظلوم شده بود.
عكسشو براش كشيدم:
×o
5. نميدونم چرا مواقعي كه از خواب بيدار ميشم و بعد دوباره ميخوابم بيشتر حال ميده؟
6. در بسياري از مواقع، وقتي سرتون درد ميكنه و ميخواهيد بخوابيد، ميتونيد با فشار مستمر از طرفين اون رو كمي تسكين بديد. به پهلوي بخوابيد. يك دست زير بالش، سر روي بالش، يك بالش ديگه رو سر، دست دوم مجددا روي بالش. باور نميكنيد امتحان كنيد. يه چيزي ميشه مثل مقطغ هات داگ كله. اين شكلي:
و()O()ح
7. در مورد قبلي، خيلي دقت كنيد كه جاي دستها رو با هم اشتباه نكنيد، چند مورد خفگي گزارش شده.